، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

ساراجون

دستهای کوچک ات

روزبه روز بزرگتر و عاقل تر میشی شدی همه ی دنیای من اگه چه سالهاست برادرم رو ندیدم و ارزومو اینه که ببینمش و بغلش کنم و یه بار دیگه وجودش رو لمس کنم تو که کوچیک هستی و قد و اندازه ات به نیم متر نمی رسه شدی تمام دنیای من شدی تمام نداشته های من وقتی باهات حرف میزنم و در دل میکنم خیلی خوب می فهمی شدی پدر و مادر ام که بخاطر موقعیت زندگی نبودن تا به من راه و رسم دنیا و زندگی رو یاد بدن شدی برادر و خواهرام که  هر کدوم پی زندگی خودشون هستن و خوشی و ناخوشی زندگی خودشون رو دارن وقتی دستم رو زیر چونه ام میزنم و فکر میکنم بهم میگی مامانی ناراحتی چرا ناراحتی از من ناراحتی عاشق این توجه کردن ات هستم با وجود تو نیم وجبی انگا...
18 اسفند 1394

قانون

اینجا ایران است دارای یکسری قوانین و مقررات اما قانون که زبون نداره ما خودمون بستگی به سلیقه ی خودمون از قانون و شرع و دین استفاده می کنیم جهت منافع شخصی خودمون هیچ چیز اینجا قانون ندارد اگه یه مدیر یا معلم یا استاد و... از کسی خوشش بیاد قانونی در کار نیست وای بحال روزی که ستاره ی تو گرم نباشد همه چیز اعمال می شود قانون و دین اگه مقاومت کنی هزاران برچسب منفی می خوری اگه مقاومت نکنی دیگران از تو پله های ترقی خودشان را می سازند دخترم عزیز دلم اینجا توی این جامعه ای که زندگی می کنیم حرف تا عمل فاصله ی زیادی دارد نمی دونم قانون رو یاد بدم بهت یا بی قانونی رو نمی دونم مهربونی و عطوفت رو بهت بگم یا برعکس اون رو نمی دو...
16 اسفند 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ساراجون می باشد